جام جم آنلاین: بوقزدنهای بیجا تنها گوشهای از فرهنگ نادرست رانندگی در جامعه ماست. بخشی از ذهنیت افراد جامعه درباره شهرها و سکونت شهری با همین صدای بوقهای مزاحم پیوند خورده است و حداقل درباره پایتخت میتوان گفت بدون صدای همهمه بوقهای ممتد و مقطعی چیزی کم دارد!
ادامه مطلب ...اصل اول: درزندگی، همه چیز عادلانه نیست، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید.
اصل دوم: دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست. در این دنیا از شما انتظار میرود که قبل از
آنکه نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، کار مثبتی انجام دهید.
اصل سوم: پس از فارغالتحصیل شدن از دبیرستان و استخدام، کسی به شما رقم فوقالعاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین ترتیب قبل از آنکه بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن
همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمت بکشید.
اصل چهارم: اگر فکر میکنید، آموزگارتان سختگیر است، سخت در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چون امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد.
اصل پنجم: آشپزی در رستورانها با غرور و شأن شما تضاد ندارد. پدر بزرگهای ما برای این کار
اصطلاح دیگری داشتند، از نظر آنها این کار «یک فرصت» بود.
اصل ششم : اگر در کارتان موفق نیستید، والدین خود را ملامت نکنید، از نالیدن دست بکشید و از اشتباهات خود درس بگیرید.
اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشوید، والدین شما هم جوانان پرشوری بودند و به قدری که اکنون به نظر شما میرسد، ملالآور نبودند
ملا نصرالدین با دوستی صحبت می کرد.
- خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج
افتادهای؟
ملا نصرالدین پاسخ داد: " فکر کرده ام. جوان که بودم، تصمیم
گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زن پر حرارت و
زیبایی آشنا شدم اما او از دنیا بیخبر بود. بعد به اصفهان رفتم؛ آن جا هم
با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره ی آسمان داشت، اما زیبا نبود. بعد
به قاهره رفتم و نزدیک بود با دختر زیبا با ایمان و تحصیل کرده ای ازدواج
کنم."
- پس چرا با او ازدواج نکردی؟
....
ادامه مطلب ...روزی همه
دانشمندان
مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند
متاسفانه انشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا 100
میشمرد و
سپس شروع به جستجو میکرد.
...همه پنهان شدند الا نیوتون
نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد. دقیقا در مقابل
انشتین.
…97, 98, 99.100. انشتین شمرد
.او چشماشو باز
کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده. انشتین فریاد زد نیوتون
بیرون(
سک سک) نیوتون بیرون( سک سک)
نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.
..او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم.
...تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد
ثابت کنه
که نیوتون نیست...
..نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام...
که منو
نیوتون بر متر مربع میکنه .........
...از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد بنابراین من
پاسکالم پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سک سک)
و تو هرگز درباره چیزى مگو که من این کار را فردا خواهم کرد. مگر آنکه بگویى (ان شاء اللَّه) اگر خدا بخواهد، و چون فراموش کنى باز خدا را به یاد آر.