محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

بیایید عمل کنیم

این متن توهین به کسی نیست سیاسی هم نیست فقط بیانگر بیماری فرهنگی  است ..
.. برای هم بفرستید و فکر کنید شاید این فکر کردن مقدمه تغییر باشد. به امید آن روز

اول : ایرانی ها شبی یک ساعت به عملکرد آنروزشان بیاندیشند .

دوم : ایرانی ها  قبل از پرتاب فحش به بیرون ، دهانشان را ببندند و تا بیست بشمرند.بخصوص وقتی توی خیابان و جلوی دیگران هستند.

سوم : هر خانواده‌ی ایرانی هر روز یک روزنامه بگیرد ، حتی اگر شده کیهان و یالثارات!

ادامه مطلب ...

چگونه عمر خود را 10% افزایش دهیم؟

این یک راز نیست، فقط کافی است به آخرین دستاوردهای متخصصین مرکز ملی هدایت (ارتقاء) سلامت و رفتار شناسی توکیو توجه کنیم! آنها میگویند:

1. هرگز سیگار نکشید و اگر هم میکشید، نیمه آخر آن را هیچ وجه نکشید.


2. در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است.
ادامه مطلب ...

اندر حکایت ضرب المثل ماست ها را کیسه کردند

روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده است. مختارالسلطنه دستور داد که کسی حق ندارد ماست 

را گران بفروشد. چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر با قیافه ی ناشناخته به یکی از دکان های لبنیات فروشی رفت و 

مقداری ماست خواست. ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی می خواهی ؟ ماست معمولی یا ماست 

مختارالسلطنه ! مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو ماست پرسید. ماست فروش گفت: ماست معمولی همان 

است که از شیر می گیرند و بدون آب است و با قیمت دلخواه. اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان می 

بینید و یک ثلث ماست و  باقی آب است و به نرخ مختار السلطنه می فروشیم و بدان نیز لقب دادیم. حال کدام میخواهی؟

مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کرده و بند تنبانش رامحکم ببستند. سپس طغار 

دوغ را از بالا در دو لنگه شلوارش سرازیر کردند و شلوارش را از بالا به مچ پاهایش ببستند. سپس به او گفت: آنقدر باید به این شکل 

آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماستکردی از شلوارت خارج شود که دیگر جرات نکنی ماست داخل آب بکنی! 

چون سایر لبنیات فروش ها از این ماجرا با خبر شدند، همه ماست ها را کیسه کردند

اول اینکه از استرسهایتان حرف بزنید

یک آدم صبور و دهن‌قرص، گیر بیاورید و کل بدبختی‌ها و جفتکهایی که از "الاغ زندگی" خورده‌اید را با او تقسیم کنید…
 
بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را کم میکند… علاوه بر آن معمولا وقتی سفره دلتان را جلو کسی باز می‌کنید، اوهم سفره خودش را برایتان باز میکند و یحتمل می فهمید که شما در این دنیا، تنها آدم کتک خورده نیستید... و این یعنی آرامش..
دوم اینکه فقط به زمان حال فکر کنید:
 
گذشته‌تان و آینده‌تان را خیلی جدی نگیرید…
اصلا پاپیچ خرابکاریها و کوتاهی‌هایی که در گذشته در حق خودتان کرده‌اید، نشوید.

ادامه مطلب ...

آیا خدا قدرت دارد که دنیا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار دهد

هشام بن حَکم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق ـ علیه السّلام ـ بود، روزی یکی از منکران خدا به نام «عبدالله دَیصانی» با هشام ملاقات کرد و پرسید:

آیا تو خدا داری؟

هشام: آری.

عبدالله: آیا خدای تو قادر است؟

هشام: آری، هم توانا است و هم بر همه چیز مسلّط است.

عبدالله: آیا خدای تو می‌تواند همه دنیا را در میان تخم مرغ بگنجاند، بی‌آن‌که دنیا کوچک شود، و درون تخم‌مرغ، وسیع گردد؟

هشام: برای پاسخ به این سؤال به من مهلت بده

عبدالله: یک سال به تو مهلت می‌دهم.

هشام، سوار شد و به حضور امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، و عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا، عبدالله دَیْصانی نزد من آمد و سؤالی از من کرد که برای پاسخ به آن، تکیه‌گاهی جز خدا و شما کسی نیست».

امام: او چه سؤالی کرد؟

هشام: او گفت، آیا خدا قدرت دارد که دنیا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار دهد، بی‌آن‌که دنیا را کوچک کند و تخم مرغ را بزرگ نماید؟

امام: ای هشام! تو دارای چند حسّ هستی؟

هشام: داری پنج حسّ هستم (بینائی، چشائی، شنوائی، بویائی و بساوائی (لامسه))

امام: کدام یک از این پنج حسّ، کوچک‌تر است؟

هشام: حسّ بینائی.

امام: اندازه وسیله بینائی (عدسی چشم) چقدر است؟

هشام: به اندازه یک عدس، یا کوچک‌تر از آن است.

امام: ای هشام! جلو و بالای سرت را نگاه کن، به من بگو چه می‌بینی؟

هشام نگاه کرد و گفت: «آسمان، زمین، خانه‌ها، کاخ‌ها، بیابان‌ها، کوه‌ها و نهرها را می‌نگرم».

امام: خدائی که قادر است همه آن‌چه را با آن‌همه وسعت که می‌بینی، در میان عدسی چشم تو قرار دهد، می‌تواند همه جهان را در درون تخم‌مرغ قرار دهد، بی‌آن‌که جهان کوچک گردد و تخم مرغ بزرگ شود. در این هنگام، هشام خم شد و دست و پای امام صادق ـ علیه السّلام ـ را بوسید، و گفت: «ای پسر رسول خدا! همین پاسخ برای من بس است».


اصول کافی، ج 1، ص 79 و 80.

سخنانی زیبا از انیشتین

من هوش ِ خاصی ندارم، فقط شدیدا کنجکاوم.
سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید.
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطر کسانی که شرارتها را می بینند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند.
یکی از قویترین عللی که منجر به ورود آدمی به عرصهء علم و هنر می شود فرار از زندگی روزمره است.
  مثال زدن، فقط یک راه دیگر آموزش دادن نیست؛ تنها راه آن است.
حقیقت آن چیزی است که از آزمون تجربه، سربلند بیرون آید.
زندگی مثل دوچرخه سواری است. برای حفظ تعادل باید حرکت کنید
 هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است.
  دست خود را یک دقیقه روی اجاق داغ بگذارید، به نظرتان یک ساعت خواهد آمد. یک ساعت در کنار دختری زیبا بنشینید، به نظرتان یک دقیقه خواهد آمد؛ این یعنی "نسبیت".
فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.
عاشق سفر هستم ولی از رسیدن متنفرم