محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

ظرفیت پذیرش نعمت

از خداوند بخواهیم قبل از آنکه نعمتی را بر ما ارزانی دارد ظرفیت پذیرش نعمت را بما عطا نماید.
 
 
یکى از بهترین دروازه بانان فوتبال جهان دروازه بان تیم ملى اسپانیا که در رئال مادرید صاحب رکوردهاى عجیب و غریبى شده، هفته قبل کارى کرد که قلب همه انسان هاى عاطفى را لرزاند.

ظاهراً «ایکر» همراه خانواده اش براى خوردن غذا به یک رستوران رفته بود که در آنجا با یک نوجوان ۱۳ ساله که دچار نقص عضو بوده روبه رو مى شود، پسرک بیمار به محض دیدن دروازه بان افسانه اى اسپانیا به سراغ او مى رود و مى گوید:

«آقاى کاسیاس ... در روز بازى با پرتغال، تو به این خاطر موفق شدى پنالتى ها را دریافت کنى که من و بقیه دوستانم در مدرسه بچه هاى استثنایى، برایت دعا کردیم!»

ایکر کاسیاس که به سختى جلوى اشکش را مى گیرد از پسرک تشکر مى کند و نام و آدرس مدرسه را از او مى گیرد و ... فردا ظهر حوالى ظهر، ناگهان «کاسیاس بزرگ» وارد مدرسه مذکور مى شود و در میان بهت وحیرت مسئولان مدرسه - و شادى زاید الوصف شاگردان آن مدرسه - به بچه ها مى گوید:

« من آمدم اینجا تا براى دعاهایى که در حقم کردین که پنالتى را بگیرم، شخصاً از شما تشکر کنم!»

 بچه هاى مدرسه که از خوشحالى سر از پا نمى شناختند، اطراف «ایکر» حلقه مى زنند و با او عکس مى اندازند و امضا مى گیرند و ... که ناگهان یکى از بچه ها به او مى گوید:

« آقاى کاسیاس تومیتونى پنالتى مرا هم بگیرى؟»

 ایکر نیز بلافاصله از داخل ماشینش لباس هاى تمرین را درآورده و برتن مى کند و همراه بچه ها به زمین چمن مدرسه مى روند و با هماهنگى مسئولان مدرسه به بچه ها این فرصت را مى دهد که هرکدام به او یک پنالتى بزنند و ...

ایکر کاسیاس ۲ ساعت و نیم در آن مدرسه مى ماند تا تک  تک بچه هاى بیمار آن مدرسه به او پنالتى بزنند و ...؟

تـــــوبـــــه نــــصـــوح

 نَصوح مردى بود شبیه زنها، صورتش مو نداشت و پستانهایى برجسته چون پستان زنها داشت و در حمام زنانه کار مى کرد.
او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد و هم ارضای شهوت.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگرشهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت و کسى
از وضع او خبر نداشت و آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران رجال دولت و اعیان و اشراف
دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد.
دختر شاه مایل شد که به حمام آمده و کار نَصوح را ببیند.

ادامه مطلب ...

شیخ

 روزی شیخ به انیشتین فرمود: یا انیشتین.
 انیشتین رویش را برگرداند و گفت:بله.
شیخ فرمود اول صدایم را شنیدی یا مرا دیدی؟
انیشتین گفت اول صدایتان را شنیدم.
 شیخ فرمود پس چرا می‌گویی سرعت نور از صوت بیشتر است.
 انیشتین از تئوری خود پشیمان شد و فوراً برای اسلام apply کرد !!!
=================
 روزی مردی سراغ شیخ آمد و گفت: یا شیخ، من با زنی همکار هستم و در موقع کار دست و بدنمان به هم میخورد. تکلیف چیست؟

ادامه مطلب ...

باید تغییر کنیم

خاتمی و هاشمی و احمدی نژاد و … چه فرقی دارند وقتی ما خودمان مردمان آگاه و درستی نیستیم؟
یک ملت دلال مسلکِ ناآگاه ، با آن حماقت آشکار در هنگام رانندگی یا توحش علنی برای برداشتن یک شیرینی از جعبه ی تعارفی یا شهوت عجیب برای قرار گرفتن در مقابل دوربین ، با رتبه‌ نخست جستجوی سکس در اینترنت… چرا باید در پی یک زمامدار رویایی باشد؟
من پیشنهاد می کنم ملت هشت سال انتخابات را تعطیل کنند و اجازه بدهند هر کسی که می‌آید همینجور ادامه دهد . بعد خودشان با حوصله این موارد را تجربه کنند :
اول : ایرانی ها لطفا روزی یک بار(یا دست کم یک روز در میان) حمام بروند.

ادامه مطلب ...

جعفری...‎

اگر یک بار این را برای دیگران هم بفرستید، شما به نجات جان یک نفر کمک کرده اید. 
سال ها پشت سر هم می گذرد و کلیه های ما خونی که سرشار از نمک، سموم و دیگر مواد ناخواسته در درون آن است، را تصفیه می کنند. با گذشت زمان نمک در کلیه تجمع می یابد و نیاز به تمیز کردن با درمان بیشتری را پیدا می کنند. با در نظر گرفتن سلامت کلیه ها ما چگونه می توانیم بر این مشکل غلبه کنیم. بسیار آسان است. ابتدا یک بسته جعفری را شسته و سپس خرد کنید و در یک ظرف ریخته و با مقداری آب به مدت 10 دقیقه بجوشانید و سپس بگذارید خنک شود و سپس آن را در ظرفی ریخته و در یخچال بگذارید تا خنک شود. هر روز یک لیوان از آب جعفری که به این طریق درست کرده بودید بنوشید و شما متوجه خواهید شد که همه سموم و نمک و مواد سمی از کلیه توسط ادرار دفع می شود و همچنین شما می توانید احساس خوبی را تجربه کنید که تا کنون آن را درک نکرده بودید. جعفری به عنوان بهترین پاک کننده و درمان برای کلیه ها شناخته شده است که یک سبزی و بهتر است بگویم یک درمان کاملا طبیعی است. 
همیشه شاداب و تندرست باشید.

درک متقابل‎

یکی از دوستام تعریف می کرد : "با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء 5-6 ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی. خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم...سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی...رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت...! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!
 
نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!!

از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟

مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟ سقراط به او گفت: "فردا به کنار
نهر آب بیا تا ‌راز موفقیت را به تو بگویم." صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به
کنار رود رفت.
سقراط از او خواست که دنبالش به راه بیفتد.. جوان با او به راه افتاد. به لبه
رود رسیدند و ‌به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید.
‌ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.
جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر ‌قوی بود که او را
نگه دارد. مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره
توانست خود را ‌خلاصی بخشد.
‌همین که به روی آب آمد، اولین کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا
را به اعماق ریه‌اش فرو فرستاد. سقراط از او پرسید "زیر آب چه چیز را بیش از
همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا." ‌سقراط گفت:
"هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، ‌تلاش
خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ راز دیگری نداری؟

آیا خدا واقعا عادل است؟

زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام ) آمد و گفت : اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود (علیه السلام ) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم ، دیروزشال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم، و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم .

ادامه مطلب ...