محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

لطفا گوسفند نباشید‎

اگر تابحال مشتری هایپراستار یا هایپرمی بودید حتما با این مشکل مواجه شده اید که
قیمت کالا بیشتر از آنچه که شما در هنگام انتخاب جنس دیده بودید در لیست ثبت شده

این مسئله را فقط کسانی پای صندوق متوجه می شوند که خرید های کمتری داشته اند مثل من که فقط یک کالا انتخاب کردم و
هنگام پرداخت متوجه شدم قیمت آن 50% از قیمتی که در قفسه بود
بیشتر است.
شاید اگر پول مفتی داشتم و آن را بدون زحمت بدست آورده بودم برایم مهم نبود
و فورا" پرداخت می کردم و از خودم یک احمق واقعی می ساختم
بعد از شنیدن قیمت از خرید منصرف شدم و به سمت قفسه کالا رفتم همه چیز درست بود قیمت همانی بود که من دیده بودم. از نزدیک ترین فروشنده علت را پرسیدم
گفت افزایش قیمت داشته. با تعجب از او پرسیدم یعنی 50 درصد؟ و این بود که پیگیر ماجرا شدم. برای مسئولین هایپر این پیگیری من جای تعجب داشت زیرا هیچ کس
قبل از من اینگونه پیگیر نبوده و شاید از حق خودش در مرکز خریدی که برای رفاه آنها ساخته شده خبر نداشته. برخورد سوپروایزر بخش بسیار زشت و توهین امیز بود
او قصد داشت با اتلاف وقت و گفتن حرف های ضد و نقیض و توهین به مشتریان دیگر مرا خسته کند اما من بر ان بودم تا انتهای قضیه را دنبال کنم البته
دیگر کارکنان نیز از رفتار او ناراحت شدند و چند بار به او یادآوری کردند که وطیفه اش چیست و در نهایت شماره مسئول هایپر را به من دادند. بعد از تماس و برگزاری یک جلسه با دو نفر از مسئولین رد بالا نتیجه گیری این بود
مشتریانی مثل شما وجود ندارند آنها فقط خرید می کنند و از حق و حقوق خود خبر ندارند و باعث می شوند ما فکر کنیم همه چیز خوب است
برای اینکه همه چیز خوب باشد باید درخواست کرد از من از شما از کسی که وظیفه دارد به شما خدمات عالی ارائه دهد
یاد جمله افتادم از یکی از اشنایان بسیار خوبم که تا بچه گریه نکند کسی شیرش نمی دهد
لازم نیست گریه کنید فقط نظرتان را در دلتان نگه ندارید یا در تاکسی نگویید آن بیچاره مسئول مملکت نیست!
اگر کودک شما منتظرتان است و وقتی برای اعتراض ندارید تا به امور او رسیدگی کنید اشتباه بزرگی در حق او مرتکب خواهید شد
زیرا آینده را ما می سازیم و اشتراک گذاری های عاشقانه تان در فیس بوک دردی از آینده او وکشورش دوا نمی کند
باید بخواهید و مسئولین باید بدانند چه می گذرد. لطفا از الفاظ ابلهانه ای چون "فرضا" من این کار را کردم دیگران چه؟" را کنار بگذارید
آجیل نخریدن شما یک قدم اما قدم بزرگتری که بر می دارید می تواند این باشد که سوال کنید چرا؟ روی چه حساب ؟ و به نتیجه ای می رسید که من رسیدم
ما هیچوقت افزایش قیمت نخواهیم داشت مگر اینکه خریداری برایش باشد که همانند چهارپایان سوال نکند و فقط زیر لب غر بزند
بعضی از مسئولین از خود ما هستند و منتظر شنیدن و حمایت شما در بهبود هرچند کم اما موثر هستند
شما یک کودک را نجات بده و منتظر بقیه نباش
شاید اگر بزرگتر های ما به حقوق خودشان و ما واقف بودند امروز خیلی بهتر از این زندگی می کردیم

با تشکر از آنکه گفت
لطفا" گوسفند نباشید

چــــــــرا به لوله ای که آب از آن خارج می شود می گوییم "شیر"؟

در سال های دور ایران؛تنها دوشهر بیرجند و تبریز آب لوله کشی داشتند که آن صنعت را از روسیه به امانت برده بودند.و در کلان شهری مثل تهران مردم از آب چاه که تمیز و سالم نبوداستفاده می کردند.در شهر تهران تنها سه قنات وجود داشت که آن هم متعلق به سه سرمایه دار تهرانی بود.یکی از این قنات ها که به سرچشمه معروف بود(وهست) متعلق به سرمایه داری بود که بچه دار نمیشد.او نذر کرد اگر بچه دار شود؛ برای تهرانیان آب لوله کشی فراهم کند. پس از مدتی بچه دار شد و برای ادای نذرش به اتریش رفت تا مهندسانی را از آنجا برای لوله کشی آب بیاورد.در هر کشوری حیوانی که برای آنها مقدس است را بر سر خروجی آب می گذاشتند.مثلا در فرانسه سر خروس استفاده می کنند.او دید در اتریش،هر جا خروجی آب است؛سردیسی از شیر هست.پس بر سرچشمه آب که برای مردم فراهم کرد،سر شیری گذاشت.و مردم هروقت برای برداشتن آب به آنجا می رفتندومی گفتند: رفتیم از سر شیر آب آوردیم!

هدف مند کردن یارانه ها

داستان از این قراره که :
منصور دوانیقی خلیفه دوم عباسی بعد از انتقال پایتخت به بغداد تصمیم

گرفت برای دفاع از این شهر دور اونو دیوار بکشه . اما دلش نمی خواست پول ساختن دیوارو از جیب خودش بده . بنابر این تصمیم خاصی اتخاذ کرد . اون در شهر اعلام کرد که قراره سرشماری بشه و هر کس به تعداد اعضای خانواده یک سکه نقره دریافت خواهد کرد . مردم که هم طمع کار شده بودند و هم از بس به عوامل خلیفه مالیات داده بودند خسته شده بودند وقتی مامور ثبت میومد ، اعضای خانواده رو زیاد میگفتند. مثلا  اونی که اعضای خانوادش 4 نفر بودند تعداد رو 8 نفر میگفت و 8 سکه نقره میگرفت . و مامور ثبت بعد از دادن 8 سکه نقره ، یه پلاک رو سر در خونه نصب میکرد و تعداد اعضای خانواده رو روی اون حک میکردند .
خلاصه بعد از اتمام سر شماری مردم سخت خوشحال بودند که سر منصورو کلاه گذاشتن . اما بلافاصله بعد از اتمام سر شماری خلیفه حکمی صادر کرد که: به منظور حفظ مملکت و دفاع از کیان کشور و ایجاد امنیت ما خلیفه مسلمین تصمیم گرفتیم که بر گرداگرد شهر دیوار بکشیم . بنابر این هر یک از سکنه شهر میبایست برای تامین امنیت یک سکه طلا پرداخت نماید . بیچاره مردم شهر تازه فهمیدند چه خبره. حالا اونی که تعداد اعضای خانواده رو زیاد گفته بود و یک سکه نقره گرفته بود بایستی به ازای اون یه نفر یه سکه طلا که قیمتش بیشتر از سکه نقره بود می پرداختند!!!!! .

این بود ماجرای طرح هدف مند کردن یارانه ها توسط منصور خلیفه دوم عباسی !!!!!!!!؟

تغذیه

 پروفسور منوچهر جعفریان، متخصص و پژوهشگر برجسته علوم تغذیه بعد از 45 سال دوری، به وطن بازگشته و حاصل یافته‌های علمی و آزمایشگاهی این محقق که نتیجه 25 سال تلاش مستمر اوست با خود آورده.
 
 یافته‌هایی که در ظاهر آنقدر ساده‌‌اند که عمل کردن به آنها شوخی به نظر می‌رسد.
 
 او می‌گوید تغذیه صحیح عامل اصلی سلامت و عادت غذایی غلط که در میان ایرانیان تبدیل به یک فرهنگ شده علت اصلی بیماری‌هاست.

ادامه مطلب ...

زندگی هم سلف سرویس است

مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ،پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغالتحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد .
بالأخره روز فارغ التحصیلی فرارسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت: من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تورا بیش از هر کس دیگری دردنیا دوست دارم . سپس یک جعبه به دست او داد . پسر ،کنجکاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا ، که روی آن نام او طلاکوبشده بود ، یافت . با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال ودارایی که داری ، یک انجیل به من میدهی؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر راترک کرد .
سالها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد . خانه زیبایی داشت وخانواده ای فوق العاده . یک روز به این فکر افتاد که پدرش ، حتماً خیلی پیر شده وباید سری به او بزند . از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود . اما قبل ازاینکه اقدامی بکند ، تلگرامی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از اینبود که پدر ، تمام اموال خود را به او بخشیده است . بنابراین لازم بود فوراً خود رابه خانه برساند و به امور رسیدگی نماید . هنگامی که به خانه پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد . اوراق و کاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود ودر آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت . در حالیکه اشک می ریخت انجیل را باز کرد وصفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد . در کنار آن ، یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت ، وجود داشت . روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است .
چند بار در زندگی دعای خیر فرشتگان و جواب مناجاتهایمان را از دست داده ایم فقط برای اینکه به آن صورتی که انتظار داریم رخ نداده اند ... ؟؟؟!!

چرا دکترا نمی خوانی؟

نوشته های بی مخاطب محمدرضا شعبانعلی

چرا دکترا نمی خوانی؟
از سال ۸۰ که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال ۱۳۸۴ باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال ۸۶ که کارشناسی ارشد مدیریت را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز تا امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا دکترا نمیگیری…
پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم…
مقدمه اول:
یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.

ادامه مطلب ...

اصطلاحِ 'بوقِ سگ' از کجا آمده است و ریشه آن چیست؟


یکی از از اصطلاحاتی ست که تقریباً دیگر کسی ریشه و منشاء آن را به یاد ندارد. بوق سگ از اصطلاحات بازاری است و منظور از بکاربری آن، تا دیر وقت کار کردن می‌باشد. مثلاً گفته می‌شود:« تا بوق سگ کار می‌کنم و فلان و بهمان» یا « بچه که نباید تا بوق سگ بیرون از خونه باشه که…!» در همه این جملات بوق سگ دلالت بر مفهوم دیر وقتی و زمان طولانی از حد بیرون دارد.
و اما ریشه آن: می‌دانید که بازار در ایران از جایگاه خاصی برخوردار بوده و هست . بازارهای ایرانی که خاص فرهنگ ایران است معمولاً شامل دو محور اصلی عمود بر هم بود که در وسط بهم رسیده و «چهارسوق» اصلی یا بزرگ را می‌ساختند. بازار بسته به بزرگی و کوچکی اش و تعداد بازاریانِ شاغل در آن می‌توانست چندین چهارسوق فرعی و کوچک نیز داشته باشد. اما ورودی و خروجی این بازارها منحصراً از دو سر محورهای اصلی بود. با این تعریف بازارهای سنتی ایرانی دارای چهار مدخل می‌شود که در دو انتهای دو محور اصلی واقع بوده که با درهای بزرگ چوبی بسته می‌شد.
حفاظت از این بازارها البته کاری مهم و درخور توجه بود. اگرچه هر حجره با دری چوبی بسته می‌شد، اما این درها از امنیت مطلوبی برخوردار نبوده و به راحتی می‌توانستند شکسته شوند. از این رو امنیت بازار وابسته به درهای اصلی و نگهبان بازار بود. این نگهبانان از سر شب (دم اذان مغرب) تا دم صبح (بعد از اذان صبح) موظف به پاسداری از بازار بوده و مرتباً در طول بازار در حال گشت زنی بودند. اما از آنجا که بازار بزرگ و امکان بازبینی همه جای آن غیرممکن بود، نگهبانان، سگانی درنده و گیرنده داشتند که به «سگ بازاری» موسوم بودند. این سگان غیر از مربی خود هر جنبده‌ای را مورد هجمه قرار داده و پاچه می‌گرفتند. از این رو با نزدیک شدند مغرب و بسته شدن درهای بازار و طبعاً رها شدن سگاهای بازاری، نگهبانان در بوقی بزرگ که از شاخ قوچ ساخته می‌شد و صدایی پرطنین و گسترده داشت می‌دمیدند که یعنی در حال باز کردن سگان و رها کردنشان در بازار هستیم. زودتر حجره ها را تعطیل کرده و از بازار خارج شوید. به این بوق که سه بار با فاصله زمانی مشخصی نواخته می‌شود «بوق سگ» می‌گفتند. این بود که مشتری آخر شب نیز جونش پای خودش بود!یعنی با شنیدن بوق سگ از بازار خارج نشده و حالا هر آن ممکن است مورد هجوم سگان درنده بازاری قرار بگیرد.
حال هرگاه کسی تا دیروقت به کار مشغول باشد و یا دیر به خانه برگردد می‌گویند تا بوق سگ کار کرده یا بیرون از خانه بوده است. همچنین افرادی را که زود عصبی شده و پیش از پرس و جو و کشف حقیقت به پرخاش می‌پردازند را سگ بازاری می‌گویند که قدرت تشخیص دزد از بازاری را نداشته و بی علت پاچه افراد را می‌گیرفت.

سفر نامه اورسل

تهران قدیم جعفر شهری