- مردان خواهان موفقیت
بوده، زنان نیاز به تعلق پذیری دارند.
۲- زنان روحیه لطیف و حساس تری داشته و نیاز دارند احساسات خود را بزبان
بیاورند، در پاسخ مردان میخواهند راه گشا و منجی باشند.
۳- مردان به شغلشان به دید جزئی از وجودشان مینگرند، زنان به خانواده خود
چنین نگرشی دارند.
۴- مردان بیشتر هدف گرا بوده، اما زنان بیشتر گرایش به برآورده شدن نیازهای
فعلی زندگی خود دارند.
۵- تصمیم گیری مردان بیشتر بر پایه اندیشه بوده، اما زنان بیشتر احساسی و
با درک مستقیم تصمیم میگیرند.
۶-مردان جسم گرا و زنان رابطه گرا میباشند.
نیازهای مردان:
۱- یک شریک ج*ن*س**ی خوب.
۲- یک همدم اهل تفریح.
۳- یک همسر جذاب.
۴- یک منزل دنج و آرام.
۵- تحسین، احترام، اعتبار، همکاری، پذیرش.
۶- یک همسر حمایت کننده و مشوق.
۷-یک همسر وفادار.
* شکست = هراس مردان.
* آینه مرد = شغل +همسر (در واقع میزان عزت نفس و احترامی که مرد برای خود
قائل است به میزان احترام و ارزشی است که همسر آن مرد برای وی قائل میباشد)
نیازهای زنان:
۱-عطوفت و مهر ورزی.
۲- گفتگو و درد دلهای صمیمانه. ارتباط تعاملی و همدلانه.
۳-صداقت و صراحت.
۴-حمایت مالی.
۵-همسری که خانواده اولویت زندگی وی باشد.
۶- همسری دلسوز، محافظت کننده، پشتیبان.
۷- امنیت، اعتماد بنفس و تائید.
۸-یک همسر وفادار و متعهد.
۹-جدی گرفتن مشکلات کوچک آنها.
۱۰- توجه و رغبت نشان دادن به احساسات، عقاید، پیشنهادات و کارهای روزمره
آنها.
۱۱-احساس اینکه آنها یک شریک عشق ورزی میباشند و نه تنها یک ابزاری
ج*ن*س**ی**.
۱۲-قدردانی از زحمات آنها.
۱۳-همسری که در حضور دیگران به آنها احترام گذاشته و به وجودشان ببالد.
۱۴- بخشی از زندگی شوهر خود بودن: همسری که اهداف و مسائل شغلی خود را با
آنها در میان می گذارد.
۱۵- نزدیکی: در آغوش گرفتن آنها.
۱۶- پذیرش آنها همانگونه که هستند. به آنها اجازه دهیم تا کامل نباشند و
زیبایی ظاهری، شخصیت و موفقیتهای آنها را تصدیق کنیم.
۱۷-همسری که پدر خوبی برای فرزندان آنها باشد.
۱۸-یک هدیه کوچک و یا یک یادداشت عاشقانه از سوی همسران خود.
۱۹-یک مرد با اعتماد بنفس.
۲۰- یک مرد قدرتمند (از لحاظ جسمی، مالی و یا شخصیتی) اما در عین حال
مهربان.
نکته آخر:
زنان با برقراری رابطه ج*#ن#*س*#*ی*#* میخواهند به عشق برسند. اما مردان با عشق
ورزی میخواهند به رابطه ج*#ن*#س*#*ی*#* برسند
_________________
شعـــر طنز : من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم !
من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم
از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
نه کسی منتظرم هست که شب برگردم
نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم
زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب
نرود از سر ذلت به هوا فریادم
“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”
نکته ای بود که فرمود به من استادم
شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور
چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم
هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند
محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)
زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!
مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم
مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم
نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!
هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم
نه برای دل هر دختر و زن فرهادم
الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من
از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟”
حکایت کردهاند که سنایی، عاشق دختر یکی از بزرگان و اشراف غزنین شد، در جوانی و البته در اوج شهرتش به شاعری. به خواستگاری دختر رفت. پدر دختر، میدانست شاعر تهیدست است و هرچه صله گرفته از بزرگان خرج دوست و رفیق کرده است.
ادامه مطلب ...سایت گل- دیه گوی افسانه ای دوباره زمین خورده و این بهترین فرصت برای کسانی است که سالهای سال است هر کاری کرده اند تا اسطوره مارادونا- تنها اسطوره ماندگار دنیای فوتبال- را در ذهن مردم بشکنند و کماکان در حسرت سر سوزنی از عشق آتشین عادی ترین مردمان به اسطوره باقی مانده اند. موجودی در حد ریوالدوی برزیلی که در بازی گروهی برزیل و ترکیه 2002 آن حرکت کثیف را انجام داد و البته تاوانش را با آن خفتی که در میلان کشید پرداخت حق دارد این گونه از زمین خوردن مارادونا کیف کند. پله و پلاتینی و بکن باوئر و هاوه لانژ و بلاتر و یوهانسون و باقی دایناسورهای دنیای فوتبال احتمالا دیروز را شیرین ترین روز زندگیشان می دانند. دیگر وقتی کار به جایی می رسد که گزارشگر ایتالیایی تلویزیون ایران در تمام طول بازی به کسی که آرزوهای آتزوری در جام جهانی 90 را یک تنه به باد فنا داد کنایه می زند یعنی گمان کرده دیه گوی ما بدجوری زمین خورده و حالا فرصتی برای تسویه همه کینه های قدیمی است. اما این آقایان باز هم اشتباه می کنند و به زودی به شدت و حدتی بیش از بارهای گذشته به اشتباهشان پی خواهند برد. این اولین باری نیست که مارادونا زمین می خورد. از 1982 تا به امروز دون دیه گو مدام در حال اشتباه کردن و زمین خوردن است و روز به روز هم بر محبوبیتش افزوده می شود.....
بقیشو تو ادامه مطلب حتما بخونید
ادامه مطلب ...اینم یه آگهی تبلیغاتی
با مادر زنت مشکل داری، با پسر همسایه درگیر شدی، می خوای از همکلاسیای سابقت انتقام بگیری...
ادامه مطلب ...این قدر گفتید چرا بر ضد خانومها مینویسی اینم یه مطلب ضد آقایون
آقایان در سن ١٤ تا ١٧ سال مانند کشور کره شمالی هستند:
قدرتی
ندارند ولی ادعای قدرت و سرکشی میکنند.
در سن ١٨ تا ١٩
سالگى، مثل هندوستان هستند:...
از یک استاد سخنور دعوت به عمل
آمد که در جمع مدیران ارشد یک سازمان ایراد سخن نماید. محور سخنرانی در
خصوص مسائل انگیزشی و چگونگی ارتقاء سطح روحیه کارکنان دور می زد.
استاد
شروع به سخن نمود و پس از مدتی که توجه حضار کاملا به گفته هایش جلب شده
بود، چنین گفت: "آری دوستان، من بهترین سالهای زندگی را در آغوش زنی
گذراندم که همسرم نبود!"
ناگهان سکوت شوک برانگیزی جمع حضار را فرا
گرفت! استاد وقتی تعجب
آنان را دید، پس از کمی مکث ادامه داد: "آن زن، مادرم بود!"
حاضران
شروع به خندیدن کردند و استاد سخنان خود را ادامه داد...
تقریبا یک
هفته از آن قضیه گذشت تا این که یکی از مدیران ارشد همان سازمان به همراه
همسرش به یک میهمانی نیمه رسمی دعوت شد. آن مدیر از جمله افراد پرکار و
تلاشگر سازمان بود که همیشه سرش شلوغ بود.
او خواست که خودی نشان داده و
در جمع دوستان و آشنایان با بازگو کردن همان لطیفه، محفل را بیشتر گرم
کند. لذا با صدای بلند گفت: "آری، من بهترین سالهای زندگی خود را در آغوش
زنی گذرانده ام که همسرم نبود!"
همان طور که انتظار می رفت
سکوت توام با شک همه را فرا گرفت و طبیعتا همسرش نیز در اوج خشم و حسادت
به سر می برد. مدیر که وقت را مناسب دید،* خواست لطیفه را ادامه دهد، اما
از بد حادثه، چیزی به خاطرش نیامد و هر چه زمان گذشت، سوءظن میهمانان نسبت
به او بیشتر شد، تا اینکه به ناچار گفت: "راستش دوستان، هر چه فکر می کنم،
نمی تونم به خاطر بیارم آن خانم که بود!"
نتیجه اخلاقی:
Don't Copy If You Can't Paste