آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ...
در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند (حتما خوانندگان می دانند که تقویم فعلی که بنام تقویم جلالی نامیده می شود حاصل زحمات خیام و سایر دانشمندان قرن پنجم هجری است) هر 120 سال، یک ماه را جشن می گرفتند و در کل ایران، این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند (و بعضی ها هم اصلا این جشن را نمی دیدند) به همین دلیل، دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی، و این، به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی.
هر زمان شایعه ای رو شنیدید و یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این
فلسفه را در ذهن خود داشته باشید!
در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی
فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود، با هیجان نزد او آمد و گفت: سقراط
میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد: لحظه ای صبر کن. قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تو می
خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی.
مرد پرسید: سه پرسش؟
سقراط گفت: بله درست است. قبل از اینکه راجع به شاگردم با من صحبت کنی، لحظه ای آنچه را که قصد گفتنش را داری امتحان کنیم.
بعد از آنکه خواندیم که چطور وقتی برق شهر قطع شد مردم داخل سوپر مارکتها و
فروشگاههای بزرگ به آرامی و در تاریکی همه چیزهایی را که در سبد خریدشان
قرار داده بودند سر جایشان برگرداندند و به آرامی از فروشگاهها خارج شدند.
>>>>
>>>>چیزی نگذشت که تمیزی و نظم کمپهای مردم سیلزده که توی
ورزشگاههای شهر بنا شده بود توجه همه را جلب کرد ، بعد دیدیم که مسئولان
شهر جلوی مردم سجده میکنند و معذرت میخواهند بخاطر اینکه سونامی شده و ما
نتوانستیم بهتر از این از شما مراقبت کنیم.
>>>>
http://www.2daylink.com/links/browse.php?lid=11743
بیخود نیست رتبه اول فرار مغزها رو داریم
کسانى که خطى نامرتب دارند
احتمالاً
در زندگى بسیار فعال هستندو به همین دلیل برایشان مشکل است که بتوانند
ثابت و بى تحرک بمانند و برخى از کارهایشان حساب شده و سنجیده نیست. به
همین دلیل گاهى اوقات براى دوستان و افراد خانواده غیرقابل پیش بینى هستند.
آزادى شخصیتى براى آن ها خیلى مهم است و اهمیت زیادى به استقلال خود مى
دهند و ممکن است گاهى خیلى احساساتى رفتار کنند ….
کسانى دست خط مرتب و خوانایى داشته باشند مى
توان این طور برداشت کرد که آن ها خودشان را بسیار کنترل مى کنند و دوست
ندارند به راحتى شخصیت خود را لو بدهند. حتى گاهى اوقات برایشان مشکل است
که احساساتشان را بروز دهند و آن را سرکوب مى کنند.
سه نفر برای خرید ساعتی به یک ساعتفروشی
مراجعه میکنند. قیمت ساعت، سیهزار تومان بوده و هر کدام نفری دههزار
تومان پرداخت میکنند تا آن ساعت را خریداری کنند.
بعد از رفتن آنها، صاحب مغازه به شاگردش میگوید قیمت ساعت 25هزار تومان بوده است. این پنجهزار تومان را بگیر و به آنها برگردان.
شاگرد دوهزار تومان را برای خود برمیدارد و سههزار تومان باقیمانده را به آنها برمیگرداند (نفری هزار تومان).
حال هر کدام از آنها، نفری نههزار تومان پرداخت کردهاند که نه ضربدر سه، مساوی 27 میشود. (به عبارتی 27هزار تومان)
این مبلغ، به علاوه آن دوهزار تومان که پیش شاگرد است، میشود 29هزار تومان!
پس آن هزار تومان باقیمانده کجاست؟
آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.
شیخ احوال بهلول را پرسید.
گفتند او مردی دیوانه است.
گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟
عرض
کرد اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم،
به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در
موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم «بسمالله»
میگویم و در اول و آخر دست میشویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در
صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت.