شیرهایه میمیره، میبرنش بهشت. دو سه روز میگذره، یک روز میان ازش
میپرسند که همه چی میزون هست یا نه، میگه: والله همه چیز عالیه، فقط
یوخده شـوژ میاد! میبرنش دم مرز جهنم که یخورده گرمای جهنم بخوره بهش،
بلکن گرم شه. دوباره بعد از چند روز میان میپرسند: خوب اوضاع چطوره؟
میگه: والله همهچی خوبه، ولی هنوز یوخده شـوژ میاد! میگن بابا تو اصلاً لیاقت
بهشت رو نداری، میندازنش تو جهنم! بعد از چند روز میان، میپرسند: خوب
بالاخره گرم شدی؟ میگه: والله اینجا بهتره، ولی هنوز هم یوخده شـوژ میاد!
شاکی میشند میندازنش طبقه هفتم جهنم، تو مرکز آتیش. چند روز میگذره،
میان بهش سر بزنن ببینیند اوضاع احوالش چطوره. تا درو باز میکنند، یارو داد
میزنه: داداش اون درو ببند، تازه اینجا هوا گرفته بود
اسمت به وبلاگت نمی خوره
میخام از چند وقت دیگه مطالبم رو از سر بگیرم ضمنا از توجهت ممنون