محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

سخنانی از بزرگان

ابن سینا
من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم.
زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!


جورج برنارد شاو
مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت،
خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد.


انیشتین
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است.
نه به خاطر مردمان شرور،
بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.

ادامه مطلب ...

فواید تعجب آور لیمو!

موسسه علوم بهداشت، 819 N. L.L.C. چارلز بالتیمور خیابان، دکتر 1201.
این آخرین دست آورد در طب موثر برای سرطان است!
 

با دقت بخوانید و خودتان قضاوت کنید.
 
 
لیمو (مرکبات) محصولی معجزه آسا برای کشتن سلول های سرطان است؛ که 10000 بار قوی تر از شیمی درمانی است.
 
 
چرا ما در مورد آن نمی دانیم؟ چون آزمایشگاه ها(شرکت های دارو سازی)  با ساخت مشابه مصنوعی آن سود زیادی میبرند. شما هم اکنون می توانید به یک دوست کمک کنید تا از آنها بی نیاز شود / بداند که آب لیمو در پیشگیری از بیماری مفید است.

ادامه مطلب ...

نکات مهم

وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست
 
وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره
 
وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته
 
وقتی تو زندگیت ،  زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری
 
وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده
 
 
وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی
 
 
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می  یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی
 
وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی   بهت بده
 
وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
 
وقتی دلت تنگ می شه ،  حتماً  وقتشه با خدای خودت تنها باشی

لازم است گاهی

لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه؟
لازم است گاهی از مسجد، بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه می بینی ترس یا حقیقت؟
لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟
لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟
لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه؟
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟
لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه؟
و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟

خدا را دوست دارم بخاطر

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر username که باشم، من را connect می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی کند .
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه friend برای من add می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه wallpaper که update می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند

ادامه مطلب ...

هفت سین خانمها (شعر طنز)

خانمــی با همســــــرش گفــت اینچنیـــــن :
کای وجــــــودت مــــایه ی فخـــــر زمیــــــن !
ای که هستـــی همســـری بس ایــــده آل !
خواهشــــی دارم .. مکُــــن قال و مقـــــال !
هفــــت سیـــــن تازه ای خواهــــــم ز تـــــو
غیـــــــر خرج عیـــــد و ...  غیــــر از رختِ نو
"سین" یک ، سیّاره ای ، نامــــش پـــــراید
تا برانـــــــــم مثـــــــل بـــــرق و مثــــــل باد
"سین" دوم ، سینــــه ریـــــزی پُر نگیـــــــن
تا پَــــرَد هــــوش از سر عمّـــــه شهیــــن !
"سین" سوم ، یک سفـــــر سوی فـــــرنگ
دیـــــــــدن نادیــــــــده هـــــــای رنـگ رنـگ
"سین" چارم ، ساعتی شیـــــک و قشنگ
تا که گویـــــم هست سوغـــات فرنــــــگ !
"سین" پنجـم ، سمــــع دستـــورات مــن !
تا ببالــــــم مـــــن به خــود ، در انجمــــن !
....
آنگه ، آن بانـــــو ، کمـــــــی اندیشــــه کرد
رندی و دوز و کلَـــــــــک را پیشــــــــه کرد !
گفــــــت با ناز و کرشمـــــه ، آن عیـــــال !!
من دو  "سین" کم دارم ، ای نیکـو خصال !
....

گفت شویش : من کنــــــــــون یاری کنم
با عیال خویـــــــــش ، همکـــــاری کنم !!
"سین" ششم ، سنگ قبـــری بهر من !
تا ز من عبـــــــرت بگیرد مـــــــــرد و زن !
"سین" هفتم ، سوره ی الحمد خوان ...
بعد مرگــــــم ، بَهر شــــوی بی زبان !!!


عیدتون مبارک

آشپزی


...

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.


ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش،

یه کم بیشتر کره توش بریز..

وای خدای من، خیلی درست کردی ... حالا برش گردون ... زود باش.

باید بیشتر کره بریزی ... وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟؟

دارن می‌سوزن. مواظب باش. گفتم مواظب باش! هیچ وقت موقع غذا پختن به


حرفهای من گوش نمی‌کنی ... هیچ وقت!! برشون گردون! زود باش! دیوونه


شدی؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن...

نمک.....

زن به او زل زده و ناگهان گفت: خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟! فکر

می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟


شوهر به آرامی گفت: فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه

بلائی سر من میاری

خراشهای عشق خداوند

چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.
مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود

ادامه مطلب ...