http://www.2daylink.com/links/browse.php?lid=11743
بیخود نیست رتبه اول فرار مغزها رو داریم
کسانى که خطى نامرتب دارند
احتمالاً
در زندگى بسیار فعال هستندو به همین دلیل برایشان مشکل است که بتوانند
ثابت و بى تحرک بمانند و برخى از کارهایشان حساب شده و سنجیده نیست. به
همین دلیل گاهى اوقات براى دوستان و افراد خانواده غیرقابل پیش بینى هستند.
آزادى شخصیتى براى آن ها خیلى مهم است و اهمیت زیادى به استقلال خود مى
دهند و ممکن است گاهى خیلى احساساتى رفتار کنند ….
کسانى دست خط مرتب و خوانایى داشته باشند مى
توان این طور برداشت کرد که آن ها خودشان را بسیار کنترل مى کنند و دوست
ندارند به راحتى شخصیت خود را لو بدهند. حتى گاهى اوقات برایشان مشکل است
که احساساتشان را بروز دهند و آن را سرکوب مى کنند.
سه نفر برای خرید ساعتی به یک ساعتفروشی
مراجعه میکنند. قیمت ساعت، سیهزار تومان بوده و هر کدام نفری دههزار
تومان پرداخت میکنند تا آن ساعت را خریداری کنند.
بعد از رفتن آنها، صاحب مغازه به شاگردش میگوید قیمت ساعت 25هزار تومان بوده است. این پنجهزار تومان را بگیر و به آنها برگردان.
شاگرد دوهزار تومان را برای خود برمیدارد و سههزار تومان باقیمانده را به آنها برمیگرداند (نفری هزار تومان).
حال هر کدام از آنها، نفری نههزار تومان پرداخت کردهاند که نه ضربدر سه، مساوی 27 میشود. (به عبارتی 27هزار تومان)
این مبلغ، به علاوه آن دوهزار تومان که پیش شاگرد است، میشود 29هزار تومان!
پس آن هزار تومان باقیمانده کجاست؟
آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.
شیخ احوال بهلول را پرسید.
گفتند او مردی دیوانه است.
گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟
عرض
کرد اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم،
به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در
موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم «بسمالله»
میگویم و در اول و آخر دست میشویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در
صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت.
یک زن در مراسم ختم مادر خود، مردی را می بیند که قبلا او رانمی شناخت.
او با خود اندیشید که این مرد بسیار جذاب است.
او با خود گفت او همان مرد رویایی من است.
و در همان جا عاشق او می شود.
اما هیچگاه از او تقاضای شماره نمی کند و دیگر آن مرد را نمی بیند.
چند روز بعد او خواهر خود را می کشد.
به نظر شما انگیزه ی او از قتل خواهر خود چه بوده است ؟
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود
که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و
خوش اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او
بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از
گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدتها این وضعیت
ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه ...
یک روز چوپان شروع
کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود را به چوپان رساندند
دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.
1- بیشترین تولید پسته
2- بیشترین تولید خاویار
3- بیشترین تولید خانواده توت
4- بیشترین تولید زعفران (80% کل تولید جهانی)
5- بیشترین تولید زرشک
6- بیشترین تولیدمیوه آلویی (از قبیل شفت وگیلاس وغیره )
7- بالاترین دمای ثبت شده روی سطح زمین (70.7 درجه سانتیگرد در کویر لوت)