با زمانبندی صحیح آب خوردن اثر آن را در بدن خود بالا ببرید
دو لیوان آب -- بعد از بیداری -- کمک می کند به فعال کردن ارگان های داخلی
یک لیوان آب -- 30 دقیقه قبل از غذا -- هضم راحت غذا
یک لیوان آب -- قبل از گرفتن حمام -- کمک می کند به کاهش فشار خون
یک لیوان آب -- قبل از خواب -- به منظور جلوگیری از سکته مغزی یا حمله قلبی
میگویند زنها در موفقیت و پیشرفت شوهرانشان نقش بسزایی دارند ...
ساعد مراغهای از نخست وزیران دوران پهلوی نقل کرده بود:
زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم.
اما وی با بیاعتنایی تمام سری جنباند و گفت: "خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی؟!"
گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم. آن هم با قیافهایی حق به جانب.
باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت: "خاک بر
سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی؟!"
شدیم معاون وزارت امور خارجه که خانم باز گفت: "خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو ...؟!"
شدیم وزیر امور خارجه و گفت: "فلانی نخست وزیر است ... خاک بر سرت کنند!!!"
القصه آنکه شدیم نخست وزیر و این بار با گامهای مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد.
تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت: "خاک بر سر ملتی که تو نخست وزیرش باشی!!!"
زنی با صورت کبود رفت سراغ دکتردکتر پرسید: چی شده؟زن گفت: دکتر، هر وقت شوهرم مست می یاد خونه، منو زیر مشت و لگد می گیره دکتر گفتهر وقت شوهرت مست اومد خونهیه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردنو این کار رو ادامه بدهدو هفته بعد، زن با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشتزن گفت: دکتر، قرقره چای سبز فوق العاده بودهر بار شوهرم مست اومد خونهمن شروع کردم به قرقره کردن چای سبز وشوهرم دیگه به من کاری نداشتو الان رابطمون خیلی بهتر شدهحتی اون کمتر مشروب می خورهدکتر گفتمی بینی؟ اگه جلوی زبونت رو بگیری، خیلی چیزا حل می شن
به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم، برمیگرده میگه جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود سیگار حساسی!!
دلم میگیرد از دلگیری مردان تنهایی،
که شب هنگام،
سر به زیر افکنده،
شرم خالی دستان خود را در کویر مهربانی،
چاره میجوید.
دلم میگیرد از این سفره های کوچک بی نان،
و دستان نحیف کودکی یخ کرده بی فرجام
نگاه سرد و رد این هزاران سیلی بر گونه.
و از احساس آن مردی که با تردید با اندوه،