محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

من که یادمه شما چی یادتون میاد؟

به یاد قدیما ...
شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم
شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو


شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم
شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.
شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده
شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...
شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم
شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی
شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.
شما یادتون نمی یاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید 1 ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.
شما یادتون نمیاد، کیک می خریدیم 15 زار. کاغذ زیرش رو هم می جویدم!
شما یادتون نمیاد آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!
شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.
شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.
شما یادتون نمیاد ، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !
شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی کیف می کردیم..!!!
شما یادتون نمیاد اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا؟
شما یادتون نمیاد، این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله..
شما یادتون نمیاد سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شک…ر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.
شما یادتون نمیاد: ستاره آی ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟
دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت
خدا که مهربونه پیش بابام میمونه
گریه نمیکنم من که شاد نباشه دشمن
شما یادتون نمیاد چرخفلکی که چرخو فلکش رو میاورد 4 تا جا بیشتر نداشت و با دستمیچرخوندش.
شما یادتون نمیاد چکمه پلاستیکی که مامانا از کفش ملی میخریدند پامون میکردند.
شما یادتون نمیاد…جنازها از ویدئو راحت تر جا به جا می شد!
شما یادتون نمیاد شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.
شما یادتون نمیاد…تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!
شما یادتون نمیاد که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید تموم داشت می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره.
شما یادتون نمیاد،انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: برپاااا…
.بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام…
شما یادتون نمیاد، چقدرزجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.
شما یادتون نمیاد به زورمی بردنمون نماز،ما هم برای اینکه نریم می رفتیم تو دستشویی ها قایم میشدیم!
شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم!
شما یادتون نمیاد, سریال روزی روزگاری که پخش میشد تیکه کلام رایج بین مردم شده بود “التماسنکن”
شما یادتون نمیاد، توبلفی و لیلیبیت.. عمو دکتره همیشه مست و پاتیل بود! دماغش همیشه قرمز بود و بطری مشـ.روبـش دستششما یادتون نمیاد، زنگ آخرکه می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوهبیرون.
شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی.
شما یادتون نمیاد آتروپات رو که گرم میکرد.
شما یادتون نمیاد ولی سره کلاس انشاء که میشد اگه نوشته بودیم دل تو دلمون نبود معلم صدا بزنه ولی اگه ننوشته بودیم زنگ استراحت دل درد میگرفتیم!
شما یادتون نمیاد یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.
شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!
شما یادتون نمیاد دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد.
شما یادتون نمیاد، دبستان بودیم اول کتاب فارسی نوشته بود امید من به شما دبستانی هاست! رفتیم دبیرستان دوباره اول کتاب فارسی نوشته بود امید من به شما دبیرستانی هاست – خدا رحمتت کنه اما بالاخره امیدت به کی بود!؟؟
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم همیشه وقتی دامن می پوشیدیم .. مامان مرتب تذکر می داد درست بشین دختر!!
شما یادتون نمیاد:قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..
شما یادتون نمیاد تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.
شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.
شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…
شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ
شما یادتون نمیاد ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.

شما یادتون نمیاد وقتی بمب بارون می کردند همه میرفتیم توی زیر زمین بخیال اینکه در امان باشیم ، ولی خیلیها تو همین زیرزمینها زیر آوار دفن شدند
شما یادتون نمیاد وقتی موشک میزدند بعداز اینکه صدای انفجار میومد خدارو شکر میکردیم که خورد یه جای دیگه و نخورد تو سر ما
شما یادتون نمیاد مدرسه هارو تعطیل کرده بودند ، درسا از تلویزیون پخش میشد ، ولی همه میشستیم شهر موشها و کارتونهای بین درسها رو نیگا می کردیم
شما یادتون نمیاد وقتی هواپیماهای عراق میومدند ، آسمون تو شب از ضدهواییها حسابی نور بارون میشد

شما یادتون نمیاد وقتی دستفروشا با گاریهای دستیشون میومدند توی کوچه ها ، " بستنی آلاسکا ... " (آخ که چه حالی میداد ظهر تابستون) " لواشک ، آلوچه ..." همین الان هم دهنم آب افتاد
شما یادتون نمیاد کاشی بازی ، گردو بازی ، تیله بازی و آخرش هم دعوا های تو کوچه
شما یادتون نمیاد الک دولک ، هفت سنگ ، قلعه ، زوووووووووووووووو (اشتیتیتیتیتیتیتیتیتیتیتیتی)
شما یادتون نمیاد دوتا چوب حصیر و کاغذ و سریش و ... آخرشم یه بادبادک حسابی که وقتی میرفت آسمون ، انگار خودمون هم باهاش پرواز میکردیم
شما یادتون نمیاد گاری نفتی که تو کوچه ها نفت توزیع میکردن اون هم تو پیتهای حلبی های بیست
لیتری
شما یادتون نمیاد " کرلافدوووزییییه "
شما یادتون نمیاد چوب و فلک توی مدرسه تازه همه هم باید کچل می کردند حتی توی دبیرستان
شما یادتون نمیاد واسه تنبیه خودکار میذاشتند بین انگشتامون و حسابی فشارش میداند ، ما هم مثل مار به خودمون میپیچیدیم و گریه میکردیم " آقا ترو خدا غلط کردم ، دفعه آخرمه ، دیگه مشقامو می نویسم ..." و باز چند روز بعد روز از نو روزی از نو
شما یادتون نمیاد امتحانات ثلث اول ف ثلث دوم ، ثلث سوم بعدش تجدیدی شهریور
شما یادتون نمیاد رفوزه یه وری میره تو کوزه
شما یادتون نمیاد ساعت پنج - پنج و نیم که برنامه کودک شروع میشد
شما یادتون نمیاد ولی من یادمه ، یادم تورا فراموش
نظرات 1 + ارسال نظر
دوست شما نبی خواه دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:44 http://www.pdf-ketab.com

2.962962938642.45885045304سلام
شاید اونی که میخواستی و تا حالا پیدا نکرده بودی تو سایت من باشه حتما یک سر بزن پشیمون نخواهی شد
ضمنآ اگه موافق بودی لگو منو تو وبت زیبات بگذارو به من خبر بده منهم لینکتون میکنم
حتما یه سر بزن
منتظرت هستم دوست خوبم
[قلب]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد