همه چیز به غیر از لینوکس!
همه چیز به غیر از لینوکس!
یک روز یک کشیش مسیحی، راهب بودایی، و ملای مسلمان تصمیم میگیرند تا
ببینند کدوم توی کارش بهتره... به همین منظور، تصمیم میگیرند که هر کدوم به
یک جنگل برن، یک "خرس" پیدا کنند و سعی کنند اون "خرس" رو به دین خودشون
دعوت کنند .
بعد از مدتی، دور هم جمع میشن و از تجربه شون صحبت
میکنن... اول از همه کشیش شروع به صحبت کرد :"وقتی خرس رو دیدم، براش چند
آیه از کتاب مقدس (درباره قدرت صلح، کمک و مهربانی به دیگران (خوندم و بهش
آب مقدس پاشیدم. خرس اونقدر شیفته و مبهوت شد که قراره
هفتهٔ دیگه اولین مراسم تشرفش برگزار بشه".
راهب بودایی گفت: "من
خرسی رو کنار یک جوی آب توی جنگل دیدم..براش مقداری از کلمات آسمانی بودای
بزرگ موعظه کردم. براش از قدرت ریاضت،تمرکز و قانون کارما)قانون عمل و
عکسالعمل رفتار آدمی) صحبت کردم. خرس آنقدر علاقه مند شده بود که به من
اجازه داد غسل تعمید بدهمش و براش یک اسم مذهبی-بودایی انتخاب کنم ".
پس
از آن، هر دو به ملای مسلمان نگاه کردند که روی تخت (و در حالی که از سر
تا پا بدنش توی گچ و باند بود) دراز کشیده بود. ملا گفت :"... الان که فکر
میکنم، میبینم که شاید نباید کارم رو با"ختنه کردن"
شروع میکردم
سلام
وبلاگ خوبی دارید
خوشحال میشم سری هم به من بزنید