محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

محمد لینوکس

همه چیز به غیر از لینوکس!

سوتی های وحشتناک‎

امتحان انشاً داشتیم اون موقع ها یاس یه اهنگ جدید داده بود که عین بمب صدا کرده بود منم کل اهنگ رو حفظ بودم..
 اول اهنگش با به نام خدا شروع میشه
اقا منم روز امتحان خواب خواب رفتم سر جلسه
به نام خدا رو که نوشتم خود به خود بقیه اهنگم پشت سرش نوشتم بعدشم برگه رو تحویل دادم
معلممونم کف کرده بود چجوری به اون سرعت تموم کردم
روز بعدش وقتی داشت برگه هارو تحویل میداد منو صدا کرد رفتم جلو میزش
تا اون موقع هم هنوز نمیدونستم چه گندی زدم
رفتم جلو معلم برگشت گفت : فرج پوری چرا از این مزخرفات گوش میدی ؟؟!
منم که هنگ کرده بودم هیچی نگفتم
بعدش گفت برای همه بخون ببینن چی نوشتی
منم شروع کردم خوندن... خط اول رو که خوندم دیدم بچه ها دارن کف زمینو گاز میگیرن
اونجا بود که فهمیدم چه گندی زدم
البته از اونجایی که معلممون ادم باحالی بود گفت چون بچه هارو خندوندی بهت ٢٠ میدم


اعتراف می کنم بچه بودم یه جوجه داشتم که تو خونه همیشه کثیف کاری می کرد. منم بخاطر اینکه کثیف کاری نکنه با کیسه فریزر و دستمال کاغذی پوشک واسش درست کردم! اما همش راه می رفت و پوشک می افتاد بخاطر همین با چسب نواری به صورت ضرب دری ...رو بستم! جوجه ام فرداش مرد!


امروز دوستم( که تو یه کلاس دیگس) بهم گفت که زنگ اول معلم فیزیک چیکار کرد؟
منم اومدم بگم "اول حاضر غایب کرد" اشتباهی گفتم: اول حاضرا و غایبارو کرد!!
دوستمم بلافاصله گفت: میگم چرا قیافت یه جوری شده!


چند روز پیش امتحان تفسیر موضوعی قرآن داشتیم که امتحان بسیار آسونی بود و من وقت نکرده بودم هیچی بخونم رفتم سر جلسه ی امتحان.برگه رو گزاشتن جلوم دیدم هیچیش آشنا نمیزنه در همون موقع چند نفر رو دیدم که به طور فجیعی تقلب میکردند یهو مثل این فیلما که دو تا صحنه رو هی نشون میدن تا به یه نتیجه برسند منم تو مخم این صحنه ی تقلب و برگه ی سفید پیش روم هی تکرار میشد :دی یهو یاد یکی از پست های فیسبوک افتادم در مورد تقلب که یکی از روش های تقلب و گفته بود که اونم نوشتن جمله ی تاثیر گزار پایان برگه برای استاد بود یکی از اون جمله ها یادم اومد:«در اعتراض به تقلب گسترده ای که سر جلسه ی امتحان از سوی دیگر دانشجویان
شاهد بودم از دادن این امتحان خودداری کرده و نمرهی صفر را به بیستِ با
تقلب ترجیح میدهم.» خلاصه برگه رو دادیمو رفتیم چند روز پیسش نتیجه ی امتحان اومده بود شده بودم 19 =)))) خدایا بالاخره فیسبوکم یه جا به درسمون کمک کرد :دی


امروز بهراد(پسر 4ساله ام) داشت میرفت خونه دوستش منو بوسید گفت :مامان خیلی دوست دارم.منم جو گیر شدم گفتم: منم عاشقتم!
اونم بیشترجو گیر شد گفت: مامان خرتمممممممممم


بچگیام از این پفکهاى ده تومانى بودن باز مىکردى بعضى وختا جاىزه بىست تومانى و پنجاه تومانى توشون بود، ىه بار باز کردم ىه پنجاه تومانى توش بود، نمىدونستم باهاش چىکار کنم تا ىه ماه قاىمش کردم، بعد رفتم ورش دارشتم برم خوراکى بخرم، تو راه گمش کردم، هنوزم ىادم مىاد مىخوام سرمو بکوبم به دىوار!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد